درس چهارم
فرزدق
فرزدق از شاعران عصر اموی است.که در منطقه ای ازکویت در سال 23 بعد ازهجرت متولد شد،و در بصره زندگی کرد.
در روزی از روزها پدرش او را نزد امیر مؤمنان علی علیه السلام آورد،پس امام درباره فرزندش از او پرسید؛پس گفت:این «پسر من است؛نزدیک است که شاعری بزرگ شود».
پس امام علی علیه السلام به پدرش گفت:«ای صاحب پسر،به او قرآن یاد بده».
پس به او قرآن یاد داد؛سپس نزد خلفای بنی امیه به شام رفت،و آن ها را مدح کرد و جوایزشان را بدست آورد.
فرزدق دوستدار اهل بیت بود؛و دوستی اش را نزد خلفای بنی عباس پنهان می کرد؛ولی او آن را اشکار کرد وقتی هشام بن عبدالملک در روزگار پدرش به حج رفت.
پس هشام طواف کرد وقتی به سنگ رسید،بخاطر کثرت و ازدحام جمعیت نتوانست آن را مسح کند.پس برای وی منبری نصب شد روی آن نشست و به مردم می نگریست در حالی که جمعی از بزرگان اهل سام همراه او بودند.
پس در حالی که به حاجیان می نگریست،ناگهان زین العابدین آمد،و خانه خدا را طواف کرد، وقتی به سنگ رسید،مردم کنار رفتند، واوبه راحتی آن را مسح کرد.
یک مرد شامی گفت:
«ای خلیفه»این کسی که مردم به او اجازه مسح سنگ را دادند کیست؟!
هشام ترسید که مردم شام او را بشناستد و به او تمایل و رغبت پیدا کنند؛پس گفت:« او را نمی شناسم،ای مرد».
و فرزدق حاضر بود.